بانوی من به تو می اندیشم...

     


  وقتی به تو می‌اندیشم، از دست‌های تهی خویش شرمسار می‌شوم و بغضی که هر از گاهی میهمان گلوی خشک و گرفته‌ام است، 

آرام‌آرام می‌شکند و بر پهنای صورت گنهکارم می‌لغزد و جاری می‌شود. یک دنیا قافله اشک و آه و ماتم! پس با همین شبنم‌های دل

گرفته وضوی عاشقی می‌کنم و به نام یگانه عالم و به یاد تو که نگین آفرینش تمام بانوان عالمی، می‌نگارم باشد که قبول آید و درنظر

افتد و زیر لب با خود زمزمه می‌کنم که:

وضو گرفت دلم تا دوباره قصه بگوید            فقط غزل بسراید به نذرحضرت زهرا(س)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.