دلتنگ حرم
سه شنبه 94/06/31
چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد
باز حس می کنم این قلب، حرارت دارد
واژه در واژه برای تــو غـزل میگویم
بیـت بیـت غـزلـم عرض ِ ارادت دارد
بی جهت نیست کـه قلبـم بـه کبـوتـر هایت
چنـد سالیست کـه احساس ِ حسـادت دارد
نیستــم لایق ِ دیــدار تـــو، امــا آقــا
چشم هایـم بـه تمـاشـای تـــو عـادت دارد
آه ! دلتنگ ِ تـو ام، بـاز مـرا دعـوت کن
چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد . . .
یا حسین (ع)
چهارشنبه 94/06/18
آقا جان یا ابا عبد الله
زندگی بهانه است !
من هوا را به امید همنفسی با زائرانت
تنفس می کنم.
خدایا دوستت دارم...
چهارشنبه 94/06/18
تو را دوست دارم.
یوسف گفت: ای جوانمرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟
از این دوستی مرا به بلا افکنی
و خود نیز بلا بینی!
پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی،
او بیناییاش را از دست داد.
و من به چاه افتادم.
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد
و من مدتها زندانی شدم.
اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش،
تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی.
می آید از سفر
شنبه 94/03/02
آید ز سفر نگارم ان شاءالله
آن نور دو چشم تارم ان شاءالله
سوگند خورم که صبح روز فرجش
جان در قدمش سپارم ان شاءالله
گر یار بیاید نفسی دیدن من
سر در ره او گذارم ان شاءالله
تا سینه نفس دارد و دل سوزِ نوا
دست از طلبش ندارم ان شاءالله
یک بار چه می شود بیاید سویم
آن دلبر گل عذارم ان شاءالله
پیغام به من رسانده پیک دلبر
آید سحری کنارم ان شاءالله
داده است به من وعده که بعد از موتم
آید به سر مزارم ان شاءالله
ترسم که....
شنبه 94/03/02