دلتنگ حرم

چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد
باز حس می کنم این قلب، حرارت دارد

واژه در واژه برای تــو غـزل میگویم
بیـت بیـت غـزلـم عرض ِ ارادت دارد

بی جهت نیست کـه قلبـم بـه کبـوتـر هایت
چنـد سالیست کـه احساس ِ حسـادت دارد

نیستــم لایق ِ دیــدار تـــو، امــا آقــا
چشم هایـم بـه تمـاشـای تـــو عـادت دارد

آه ! دلتنگ ِ تـو ام، بـاز مـرا دعـوت کن
چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد . . .

یا حسین (ع)

آقا جان یا ابا عبد الله


 
زندگی بهانه است !



 
من هوا را به امید همنفسی با زائرانت



 
تنفس می کنم.

خدایا دوستت دارم...


 می‏گویند آن گاه که یوسف در زندان بود، مردی به او گفت: 

 تو را دوست دارم.

یوسف گفت: ای جوان‏مرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟

از این دوستی مرا به بلا افکنی

و خود نیز بلا بینی!


پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی،


  او بینایی‏اش را از دست داد.


و من به چاه افتادم.


زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد

و من مدت‏ها زندانی شدم.

اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش،


تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی.

می آید از سفر

آید ز سفر نگارم ان شاءالله
آن نور دو چشم تارم ان شاءالله
سوگند خورم که صبح روز فرجش
جان در قدمش سپارم ان شاءالله
گر یار بیاید نفسی دیدن من
سر در ره او گذارم ان شاءالله
تا سینه نفس دارد و دل سوزِ نوا
دست از طلبش ندارم ان شاءالله
یک بار چه می شود بیاید سویم
آن دلبر گل عذارم ان شاءالله
پیغام به من رسانده پیک دلبر
آید سحری کنارم ان شاءالله
داده است به من وعده که بعد از موتم
آید به سر مزارم ان شاءالله

ترسم که....

از هجر تـو بی قرار بـودن تا كـی؟         بازیچه روزگـار بـودن تا كـی؟


ترسم كه چراغ عمر گردد  خامـوش       دور از تو به انتظار بودن تا كـی؟


ما را كه به خدمتت رسیدن سخت است   دیدن همه را تو را ندیدن سخت است


بار غم تو به جـان كـشیدن آسـان         از دشمن تو طعنه شنیدن سخت است