آرشیو برای: "خرداد 1394"

می آید از سفر

آید ز سفر نگارم ان شاءالله آن نور دو چشم تارم ان شاءالله سوگند خورم که صبح روز فرجش جان در قدمش سپارم ان شاءالله گر یار بیاید نفسی دیدن من سر در ره او گذارم ان شاءالله تا سینه نفس دارد و دل سوزِ نوا دست از طلبش ندارم ان شاءالله یک بار چه می شود بیاید… بیشتر »

ترسم که....

از هجر تـو بی قرار بـودن تا كـی؟         بازیچه روزگـار بـودن تا كـی؟ ترسم كه چراغ عمر گردد  خامـوش       دور از تو به انتظار بودن تا كـی؟ ما را كه به خدمتت رسیدن سخت است   دیدن همه را تو را ندیدن سخت است بار غم تو به جـان كـشیدن آسـان         از دشمن… بیشتر »

در انتظار ظهورت

در انتظار ظهورت چه رنج ها كه كشیدیم      برفت عمر و نشد بارور درخت امیدم به یاد دیدن رویت چه ناله ها كه نكـردم     ز گلستان جمالت گلی دریغ نچـیدم   شبان تیره بسی خون دل زدیده فشانـدم    دریغ و درد كه جز سوز و ساز هیچ ندیدم به هر كجا گذر شد سراغ وصل تو… بیشتر »