آرشیو برای: "فروردین 1395"

ماه خدا...

                                              بیشتر »

خاطره کوتاه از شهید رجایی...

  یک شب بعد از فراغ از کار روزانه، زودتر از حد معمول به منزل می رفت.در میدان سر چشمه به راننده اش گفت در کناری بایست، همینجا کار دارم. این توقف ناگهانی آن هم در آن وقت شب در جایی که خبری از مسائل مهم مملکتی یا کار اداری نبود همراهان را غافل گیر و بهت… بیشتر »

بانوی من به تو می اندیشم...

        وقتی به تو می‌اندیشم، از دست‌های تهی خویش شرمسار می‌شوم و بغضی که هر از گاهی میهمان گلوی خشک و گرفته‌ام است،  آرام‌آرام می‌شکند و بر پهنای صورت گنهکارم می‌لغزد و جاری می‌شود. یک دنیا قافله اشک و آه و ماتم! پس با همین شبنم‌های دل گرفته وضوی… بیشتر »